پاییز! تسلیم برگ در برابر بادی که می وزد و باغ در سکوت شبی وهمناک آه در زیر نور ماه ماه پریده رنگ بی برگ و بی گیاه مرغان نغمه خوان همگی کوچ کرده اند و بانگ زاغ در تمامی باغ و باغ غرق داغ و باغبان غمزده تسلیم این طبیعت بی رحم کور لال قلبش پر از ملال گل های دست پرور او،اما بر خاک ریختند زین دیولاخ شوم هزاران گریختند دیگر به باغ یک گل شاداب تازه نیست و باغبان گریست
آغاز این سروده حزن انگیز
نظرات شما عزیزان: